دیدبان آزار

آزار دیده‌ام - 3485

دورادور با هم آشنا بودیم و در مراسم هنری و فرهنگی به صورت اتفاقی معاشرت داشتیم. تا اینکه ارتباطمان نزدیکتر شد. پرفورمر و طراح حرکت بود و برای من که در حوزه هنر و بدن کار میکنم٬ معاشرت با یک همزبان که توانایی رقص معاصر داشت خوشحال کننده بود. گاه با هم میرقصیدیم. مدتی ارتباط نزدیک و صمیمی از نوع جنسی داشتیم تا اینکه بنا به دلایلی از او خواستم راجع به نوع ارتباطمون حرف بزنیم. از ابتدای ارتباطمان قرار بود که گفتگو کنیم و حس و رویکرد مان را در باب این ارتباط به هم بگیم. برای من صداقت و شفافیت در ارتباط بسیار کلیدی بود و جای هر دو در ارتباط ما به نحوی خالی بود. حس میکردم که این نوع از ارتباط با او دیگر برام جالب نیست. حس میکردم چیزی این بین کمه و با گفتگو سعی میکردم نوع ارتباطمون را بفهمم. به سختی اهل گفتگو بود و هر بار باید کلی زمینه چینی میکردم تا گفتگو کنیم. بعد از مدتی بهش گفتم این نوع ارتباط برام جذابیتی نداره و تمایلی به ادامه اش ندارم و قرار شد حضوری در باب این موضوع صحبت کنیم. دوباری قرار گذاشتیم برای حرف زدن اما سری موضوعی پیش اومد که نتونستیم صحبت کنیم. ارتباط جنسیم را از قبل باهاش قطع کرده بودم و نمیخواستم تا شفافیتی در ارتباطمون وجود نداره ارتباط جنسی باهاش داشته باشم. سری آخر در باری با من قرار گذاشت وقتی رسیدم دیدم از قبل با کسان دیگری هم قرار داشته. برای ساعتها با افراد دیگر در بار معاشرت کرد و من هم سعی کردم از لحظه لذت ببرم و اجازه بدم جریان گفتگو در زمان مناسبی پیش بیاد. وقت زیادی گذشته بود و امید به گفتگوی دو نفره ما نبود. چند نوشیدنی خوردم که به شدت مستم کردم. در انتهای شب که دیر وقت بود و مسیر خانه ام دور٬ از آنجایی که خانه اون نزدیکتر بود به خانه او رفتیم. به قدری مست بودم که فقط یادمه خوشحال شدم از اینکه بالا نیاوردم و اینکه جای گرم و امنی دارم برای خوابیدن هست. به قدری به او اعتماد داشتم که فکر میکردم اگر خانه اون بخوابم امن خواهم بود. نیمه های شب از خواب در حالی بیدار شدم در حالی که حس کردم داره با من سکس میکنه.. حیرون بودم٬ نمیدونستم چیکار کنم و هنوز گیج الکل بودم. تقلا کردم٬ روی بدنم اومد … در حالیکه تقلا میکردم با حالتی ناخوشایند و کلافه بهم گفت دست بهم نزن! مثله یک کابوس بود… دقیق یادم نمیاد اما صبح که بیدار شدم خیلی گیج بودم و مطمئن نبودم از نوع اتفاقی که افتاده همچنان حیران بودم. ازش خواستم راجع به اتفاقی که افتاده با هم صحبت کنیم. بهم گفت که تو خیلی مست بودی اما اون کاملا هوشیار بوده. عصبانی شدم که چطور علی رغم اینکه میدونسته من مستم و نا هوشیار و او در حالتی هوشیار٬ چرا به من نزدیک شده و کاری که کرده تجاوزه چون رضایت من را نداشته. حالم خیلی بد بود. سعی میکردم با حرف زدن باهاش بفهمم چه اتفاقی افتاده. از گفتگو طفره می رفت و قرار صحبت را به عقب می انداخت . خیلی عصبانی بودم حس تنفر ازش داشتم و بدن و روانم کاملا آشفته بود و شکه از اینکه از اعتمادم سواستفاده کرده. ته وجودم میخواست که من اشتباه کرده باشم . بهش گفتم اسم کاری که کرده تجاوزه… و در قانون این کشوری که زندگی میکنیم٬ اگر یکی از طرفین مست باشه و ناهوشیار و طرفه دیگه حالت هوشیار داشته باشه٬ نزدیکی فیزیکی فردی که حالت هوشیار داره جرم محسوب میشه. هفته ها طول کشید تا راجع به این موضوع نسبتا کامل صحبت کنیم. گاه از کوره در می رفت و به غرور پوشالی مرد آرتیست طرفدار حقوق زنانی او برمیخورد که بپذیره چه کرده و صداش را بالا میبرد. انگار هنرمند بودن و آگاه بودنش به بدن و ادعای فمینیستی او را در حاشیه امنی گذاشته بود. گه گاه به دوستان فمنیست خود اشاره میکرد که راجع به این موضوع با آن ها حرف زده و آن ها بهش گفتن اگر فرض بگیریم طرف راست بگه شاید تو اشتباه کردی. اگر و اماهایی که می آورد به شدت آزاردهنده و باعث تجربه پست تروماتیک برای من میشد. دوستانش را دورادور میشناختم. جوانانی از دهه 70 ایران از طبقه بالای متوسط و ثروتمند ایران که خود را هنرمند در تبعید می نامند درحالیکه دایم در حال رفت و آمد به ایران هستند. با یادگیری چند اصطلاح با اسم فمنیست تقاطعی پلتفرمی برای خودشان مهیا کردند و در پروژه های اجتماعی شهر فعالیت میکنند. ماسکی پوشالی برای جذب قدرت بدون اینکه شایستگی و تخصص این تیتر را داشته باشند. خیلی برام سخت بود که هم موضوع تجاوز را درمان کنم و هم در این پروسه درمانی با اون صحبت کنم تا مسئولیت کاری را که کرده بپذیره. برام خیلی مهم بود که وایسم و او را با کاری که کرده روبرو کنم. اینو بهش گفتم و اینکه حق خودم میدونم که مجازات بشه و باید جبران کنه. متاسفانه حتی قانون تعرض و تجاوز اینجا در اروپا به اندازه لازم و کافی ساپورت کننده نیست و همچنان ضعف های خودش را دارد. بالاخص که امکان تبعیض تقاطعی برای غیر آلمانی هم بیشتر است و امکان ناموفق بودن شکایت در حوزه تجاوز به صورت کلی کم نیست. این شد که از او خواستم به اندازه توان مالیش به یک موسسه حمایت از زنان خشونت دیده مهاجر کمک کنه! این تنها چیزی بود که حس کردم میتونه به نحوی هم منو آروم کنه هم اون آدم با گرفتن این مسئولیت و مواجهه باهاش غرور پوشالی مردانه و مردانگی مسمومش را بازنگری و اصلاح کنه و این کار را با انسان دیگه ای نکنه! باهاش که حرف میزدم باز تلاشش این بود که این یه سوتفاهم بوده و منظوری نداشته و همچین آدمی نیست و براش خیلی سخته یکی بهش بگه٬ این کار را خودش با کسی کرده در حالی که کل عمرش مردان دیگر را به خاطر برخورد غیر انسانی شون نقد میکرده. اما در نهایت با کلی اما و اگر و پرخاشگری برام نوشت که از کارش متاسفه و این کار را میکنه. تجربه مواجهه کردن او با کاری که کرده تجربه بسیار سختی بود. من اسپلینگ (زن فهم کردن) ٬ بالا بردن صدا و پرخاشگری و… همه همه به درد ترومای تجاوز اضافه کرد. با اینکه حس خوبی دارم از مواجه کردن او با کاری که کرده اما هنوز هر از چندگاهی تجربه پست تروماتیک از ماجرا دارم. این موضوع و تجربیات تلخ خودم و دوستانم باعث شد مرزهای بیشتری در روابطم با مردها بذارم. از این موضوع خوشحال نیستم که به مردهای ایرانی کم اعتمادتر شدم اما ترومایی که برام از این تجربه مونده انقدر سنگینه که حاضر نیستم امنیتم را قربانی ارتباط با مردانی بکنم که ابتدایی ترین مسائل در مورد حریم شخصی و احترام به بدن و روان دیگر را نمیدونند و مردانگی مسموم بقدری در آنها نهادینه هست که فرصتی برای ترمیم اعتماد نمی گذارد.


نوع آزار:




واکنش:
تاریخ: 1398/08/10
محدوده زمانی: 24 تا 5 نیمه شب
جنسیت آزار دیده: زن
محدوده سنی: 35 - 45

استان: -
شهرستان: -
آدرس محل: