دیدبان آزار

آزار دیده‌ام - 756

فقط یازده سالم‌ بود...شب بود با شوهر خاله‌ام رفتم پارک‌ نزدیک‌خونه. داشتم بستنی می‌خوردم که چشمم افتاد به یه مرد حدودا 30 ساله با چشمای قرمز. زل زده بود به من و زیر لب یه چیزایی می‌گفت. خیلی ترسیده بودم...به شوهر خاله‌ام گفتم میشه بریم‌ خونه‌ یه نفر داره اذیتم می‌کنه. ولی هربار که شوهر خاله‌ام‌ نگاهش می‌کرد اون کاملا‌ نگاهش سمت دیگه‌ای بود. بالاخره شوهرخاله‌ام راضی شد. بلند شدیم که بیایم خونه، تمام طول مسیز پشت سرمون می‌اومد. هربار که‌ به شوهر خاله‌ام می‌گفتم خودشو قایم می‌کرد تو یه کوچه یا پشت ماشینا...شوهر خاله‌ام برای اینکه سر به سرم بذاره یهو وسط راه رفت تو یه کوچه قایم شد. دید که من تنهام با اون لبخند‌ کریه و‌ ترسناکش تندتند داشت می‌اومد سمتم. همش جیغ می‌زدم و‌ گریه می‌کردم و التماس شوهرخاله‌ام که بیا بیرون بیا پیشم. شوهرخاله‌ام اومد و باز اون خودشو قایم کرده بود. فکر‌ کرد من متوهمم. تا‌خود خونه اومد دنبالمون‌‌...اون شب از ترس تا صبح نخوابیدم...و‌همش گریه می‌کردم. الان که بیست سالمه هنوز این ترس تو وجودم هست.


نوع آزار:




واکنش:
تاریخ: 1388/08/06
محدوده زمانی: 19 تا 24 شب
جنسیت آزار دیده: زن
محدوده سنی: زیر 18 سال

استان: تهران
شهرستان: اسلامشهر
آدرس محل: