دیدبان آزار

روایتی درباره آثار روانی فریب جنسی

برای یادگیری بدیهیات از بدن من هزینه نکن

اگر می‌خواهید ببینید که فریب جنسی چه احساسی دارد، حداقل می‌توانم از دریچه نگاه و تجربه خودم توصیف مختصری برایتان بدهم. همان پروانه‌هایی که تا شب قبل ته دلتان بال بال می‌زد، بعد از آگاه شدن به وضعیت خود می‌سوزد. تمام خیال‌های دوستانه‌، کابوس می‌شود. شرمنده خودتان می‌شوید که چرا مراقب خودتان نبوده‌اید یا چرا از نشانه‌ها متوجه نیت طرف مقابل نشده‌اید.

فریب یعنی برای اینکه با شما بخوابد، محبت می‌کند، مهر می‌ورزد، سکس می‌کند و بعد غیب می‌شود. گاهی حتی در خیال شما تصویر یک رابطه درست می‌کند. طوری رفتار می‌کند که قرار است پیش شما بماند. حتی ممکن است از آینده حرف بزند؛ نه آینده دور. آینده به این معنا که بعدا این رستوران را امتحان کنیم، آن گالری را برویم، آن پارک قدم بزنیم و خلاصه تصویری از روزهای پیش رو که فقط در یک «رابطه» اتفاق می‌افتد. آن‌وقت یک شب که احساسات غلیان می‌کند، همدیگر را می‌بوسید و آرام آرام داخل مرزهای هم می‌شوید. سپس او مهاجرت می‌کند و می‌رود. جوری که انگار هیچ‌وقت قرار نبوده باشد.

این‌ها در حالی است که ترس از برچسب امل خوردن را کنار گذاشته‌اید و به او علنا گفته‌اید که رابطه می‌‌خواهید. او مخالفتی نکرده است و طوری نشان داده که خواسته مشترکی دارید. بعد از اولین رابطه جنسی به شما می‌گوید دنبال رابطه نبوده و نیست. وقتی معترض شوید می‌گوید: «برداشت من این نبود. من نفهمیدم، من آدم فریب دادن نیستم. چرا داری سخت می‌گیری؟ چرا از خودت قربانی می‌سازی؟ یک سکس مگر چقدر ارزش دارد که تو را فریب بدهم؟»

برای او، آن‌شب می‌شود «یک سکس». او راه درازی برای مسئولیت‌ناپذیری دارد. می‌گوید داری همه‌چیز را بزرگ می‌کنی. می‌گوید خودت مرزهایت را باز گذاشتی ولی فراموش می‌کند به دنبال یک وضعیت عاطفی این تصمیم را گرفته بودی. فراموش می‌کند که صریح و شفاف اعلام کرده‌ بودی به دنبال رابطه عاطفی هستی و نه سکس‌های یک‌شبه و مواجهات زودگذر. رسم رایجی در مشروب خوردن‌ها وجود دارد که افراد باید با یکدیگر «هم فاز» باشند؛ یعنی با هم به اندازه‌ای بالا بروند که یکی از دیگری مست‌تر نباشد. در رابطه فریبکارانه‌ من، او این را از سفره‌های عیاشانه یاد گرفته‌ بود که باید آدم‌ها «هم‌فاز» هم باشند اما انگار رابطه جنسی حتی به اندازه سفره مستی هم قاعده و قانون نداشت که درباره آن همین اصول را اجرا کند. همین اصل که آدم‌ها در رابطه جنسی هم باید با هم هم‌فاز باشند. نباید یکی از آنها در عاطفه از دیگری جلوتر بزند. نباید یکی سنگ بنای رابطه بچیند و دیگری حتی سنگی برای شب دوم هم روی همدیگر نگذارد.  

اشتباه نکنید. من حق منصرف شدن را برای دیگری قائل هستم. حق اینکه اصلا از سکسمان خوشش نیاید و نظرش عوض شود. من اینجا از فریب صحبت می‌کنم. او طوری رفتار می‌کند که انگار وسوسه تخت می‌تواند همه چیز را از یادش ببرد. برای من که فریب خوردم چه می‌ماند؟ نفرت از بدن. نفرت از بدنی که من را به دردسر می‌اندازد. نقاب آدم فریب‌خورده می‌نشیند روی صورتم. اگر شانس اعتراض کردن داشته باشی و او را به عذرخواهی مجبور کنی، باز هم بار ماجرا برایت سبک نمی‌شود. 

اگر عذرخواهی هم بکند یا حتی نامه پشیمانی هم بنویسد، در بهترین حالت بدن تو می‌شود بستری برای درس گرفتن‌ او. من رنج می‌بینیم تا او یاد بگیرد کاری که کرده فریب جنسی بوده است. این همان چیزی است که من را آزرده‌تر می‌کند. تازگی با روی هم گذاشتن تجربیاتم احساس می‌کنم بدن من فقط تخته سیاهی برای آموزش تعاریف تعرض، فریب جنسی، رضایت و دستکاری کردن عواطف بوده است. در روزهای گذشته هربار روایتی منتشر شده، متوجه شده‌ام که از آن نوع آزار هم بی‌نصیب نبوده‌ام. مثل دفتری بوده‌ام که افراد یاد بگیرند همان کار را با دیگران تکرار نکنند. ما معلمان آموزش روابط انسانی به آنهاییم؟ مدام می‌گویند که آنها در دنیای مردسالارانه آموزش ندیده‌اند و باید یاد بگیرند.

سوال من این است: چرا من آزاردیده باید دغدغه آموزش به آزارگرانی را داشته باشم که فرصت کافی برای یادگیری نظریه‌های جامعه‌شناسی، فلسفه، مبانی و اصول عکاسی، موسیقی و هر دانش دیگری دارند، اما تا نوبت به روابط انسانی می‌رسد باید از بدن من برای یادگیری بدیهیات هزینه کنند؟ مگر بدن من دفتر مشق خطاکاران است که باید آنقدر از روی غلط‌هایشان بنویسند که اصول رابطه جنسی را یاد بگیرند؟ چرا من باید بعد از آزارهای جنسی متعدد و احساس فریبکاری جنسی با خودم آرزو کنم که ای کاش اندامی نداشتم. ای کاش هرچیزی بودم، جز اندامی که جغرافیایی را اشغال می‌کند و می‌تواند مهمل آزار و رنج خودش باشد. این منصفانه نیست و دیگر هیچ راه حلی ندارم برای اینکه خودم را از تخته سیاه بودن نجات دهم. به جز نوشتن. 

 

منبع تصویر: Angelo Morbelli - Alessandria 1853 - Milano 1919 - Il risveglio

مطالب مرتبط