دیدبان آزار

اسطوره‌های تجاوز چه تاثیری بر روند پرونده‌های جرائم جنسی دارد؟

استانداردهای زیبایی و دشواری‌های مضاعف بازماندگان خشونت جنسی


غنچه قوامی: «آخه این میمون رو کی کارش داره بخواد آزار جنسی بده» این کامنتی است که یکی از مخاطبان دیده‌بان آزار زیر متنی با عنوان «رزا پارکس و مبارزه برای تمامیت جسمانی زنان سیاه» و با اشاره به تصویر پارکس نوشته است. کامنت‌هایی مشابه به کرات برای راویان آزار جنسی در شبکه‌های اجتماعی گذاشته شده است. گویی آزار جنسی توجهی است نسبت به زنان «زیبا» و راویانی که در این معیار  زیبایی نگنجد یک جای کارش می‌لنگد و دروغ می‌گوید. بارها افراد پس از بازگویی تجربه خشونت جنسی در توئیتر فارسی، بر اساس چهره و ظاهر مورد حمله قرار گرفته‌اند.

حال مطالعه‌ جدید ژورنال شخصیت و روانشناسی اجتماعی نشان داده است هماهنگ بودن زنان با الگوهای غالب زنانگی(پروتوتایب) و  استانداردهای غالب زیبایی بر میزان باورپذیری روایات آنها از تجربه خشونت جنسی تاثیر می‌گذارد و مسیر شکایت‌ آنها را هدایت می‌کند. به عبارت دیگر ادعای زنان جوانی که «جذابیت متعارف» و رفتار و ظاهر و پوشش زنانه و یا به اصطلاح «خانمانه» دارند در پرونده‌های خشونت جنسی باورپذیرتر تلقی می‌شوند. این موضوع باعث می‌شود زنانی که در این معیارها و انگاره‌های پروتوتایپ نمی‌گنجند دشواری مضاعفی برای قانع کردن محیط‌ کار خود و یا قضات داشته باشند. تحقیق‌های پیشین ویژگی‌های زن پروتوتایپ را از نگاه جامعه و فرهنگ عامه اینگونه شناسایی کرده است: جوان، زنانه، جذاب و حتی ضعیف و فاقد صلاحیت.

پژوهش اخیر که بیش از ۴ هزار نفر مشارکت‌کننده داشته است نشان می‌دهد باور اکثریت بر این قرار است که زنان پروتوتایپ بیشتر مورد آزار جنسی قرار می‌گیرند. هم‌چنین این تحقیق نشان داده افراد عموما تصور می‌کنند زنانی که خارج از هنجارهای تعیین‌شده زنانگی قرار می‌گیرند، رنج و آسیب چندانی از آزار جنسی متحمل نمی‌شوند. برایان بنت‌لا یکی از نویسندگان این پژوهش می‌گوید: «زنان غیرپروتوتایپ به شیوه‌های متعددی نادیده گرفته می‌شوند. این نادیدن به رفتار ناعادلانه و تبعیض‌آمیز قانون با آنها دامن می‌زند. مردم اعتبار کمتری برای آنها قائلند و گمان می‌کنند آزار جنسی آسیب کمتری متوجه آنها می‌کند. بنابراین تصور می‌شود آزارگران آنها مستحق مجازاتی سبک‌ترند.»

تیم پژوهش تحقیقات خود را با این فرض که زنان بیش از مردان مورد آزار جنسی قرار می‌گیرند آغاز کرد. در طی ۱۱ تحقیق مجزا، برای ۴ هزار و ۶۵ نفر سناریوهای متعددی از اعمال آزار جنسی و جنسیتی نسبت به زنان تنظیم شده است. این سناریوها شامل مواردی از اجبار جنسی، پیشنهاد مزایا در ازای رابطه جنسی، پیشروی‌های جنسی و رفتارها و اظهارنظرهای متخاصمانه مبتنی بر جنسیت بوده است. مثلا در یک سناریو، سوپروایزر دست خود را دور کمر کارمند زن ‌می‌اندازد و در دیگری کارفرما از کارمند زن درباره دوست‌پسرش می‌پرسد. برخی موارد نقض صریح قوانین محسوب می‌شوند و برخی دیگر اشکالی خفیف از آزار جنسی را به نمایش‌ گذاشته‌اند و برخی دیگر کاملا مبهم به نظر می‎‌رسند.

از افراد خواسته شده چهره و ظاهر زنی که در سناریوی مربوطه مورد آزار قرار گرفته را تصویر یا شناسایی کنند. تصاویر ارائه‌شده آگاهانه به گونه‌ای چیده شده که برخی بیشتر «زنانه» و برخی بیشتر «مردانه» جلوه کنند. در ۵ مطالعه آغازین، پژوهشگران سناریوهایی شامل آزارهایی از جمله توجه‌ رومانتیک ناخواسته و نشان دادن محتوای پورنوگرافیک در اختیار شرکت‌کنندگان گذاشته‌اند. سپس از آنها خواسته‌اند که فرد متهم‌کننده را شناسایی کنند. بیشترین انتخاب‌ها از میان زنان پروتوتایپ بوده است. در ۴ مطالعه بعدی، محققین تصاویر زنانی خارج از قالب کلیشه‌های رایج را ارائه داده و پرسیده‌اند آیا آنچه که در سناریو رخ داده آزار جنسی است یا خیر؟ فرد مورد هدف تا چه اندازه آسیب دیده و آیا مرتکب مستحق مجازات است؟ پاسخ‌ها نشان داد که احتمال اینکه افراد موارد رخ داده نسبت به این زنان را آزار جنسی تلقی کنند کمتر است. و در نهایت دو مطالعه دیگر این موضوع را مورد بررسی قرار داد که آیا ادعای زنان غیرتروتوپیکال و رنج آنها معتبر قلمداد می‌شود یا خیر. شرکت‌کنندگان این زنان را نسبت به زنان همگون با کلیشه‌های غالب زیبایی و زنانگی باورپذیرتر دانستند و آسیب‎‌های متوجه آنان را نیز کمتر به رسمیت شناختند.

 

بیشتر بخوانید: 

من کنارت هستم، من حرفت را باور می‌کنم

چرا باید بازماندگان آزارهای جنسی را باور و با آن‌ها هم‌دردی کنیم؟

 

الیزابت جگلیگ، استاد روانشناسی دانشگاه جان جی در نیویورک می‌گوید مطالعات متعددی رابطه میان درک عمومی از زیبایی و زنانگی ایده‌ئال باورپذیری ادعاهای آزار جنسی را عیان کرده بودند. مردم باورهایی کلیشه‌ای نسبت به اینکه چه کسی می‌تواند آزاردیده جنسی باشد دارند. در فرهنگ غربی این تصویر کلیشه‌ای زنی جوان، زیبا، باریک‌اندام و عموما سفیدپوست است. هم‌چنین مطالعات پیشین نشان داده که ظاهر و جذابیت متهمان هم عاملی تعیین‌کننده در نتیجه پرونده است. احتمال اینکه قضات متهمین «جذاب» را تبرئه و مظنونین ناهمانگ با معیارهای جذابیت را محکوم کنند بیشتر است. بررسی داده‌های حقیقی و پرونده‌های خشونت جنسی و تجاوز به وضوح حاکی از آن است که متهمان «جذاب» با جرایمی هم‌سان با مرتکبین «غیرجذاب»، بعضا مجازات‌های سبک‌تری متحمل شده‌اند. همان‌طور که نژاد، طبقه اجتماعی و وضعیت اقتصادی مرتکب بر محکومیت و میزان مجازات موثر بوده است. بنابراین رویه قضایی نشان می‌دهد استریوتایپ‌سازی‌ها و به طور کلی اسطوره‌های پیرامون تجاوز چگونه بر روند و صدور حکم در پرونده‌های خشونت جنسی تاثیر می‌گذارد.

نظریه‌های بیولوژیک-طبیعت‌گرا بر این باروند که طبیعت میل جنسی مردانه مهارناپذیر است و از این منظر آزار جنسی به شهوت اجتناب‌ناپذیر مردانه فروکاسته می‌شود. به بیان دیگر  آزار جنسی، نتیجه همین جذب و کشش «طبیعی» مردان نسبت به زنان است. پس تبعا تصور می‌شود که زنان جذاب و دارای ویژگی‌های شخصیتی‌ای که باب میل مردان تصور می‌شود(فروتنی، متانت، ظرافت و ...) بیشتر این میل را به خود جذب خواهند کردند و مردان جذاب نیز به قدری دسترسی جنسی خواهند داشت که برای ارضای میل خود نیازمند توسل خشونت جنسی نباشند. کاترین مک‌کینون فمینیست رادیکال و حقوقدان آمریکایی در سال ۱۹۷۹ در کتاب خود با عنوان «آزار جنسی زنان شاغل» به رابطه میان تبعیض جنسیتی و آزار جنسی می‌پردازد. مک‌کینون معتقد است آزار جنسی گسترده زنان در محیط کار از آنجا ناشی می‌شود که آنها عموما مشاغلی را در پایین‌ترین سلسله مراتب قدرت اشغال کرده‌اند. آنها برای استخدام، ترفیع و دریافت مزایا متکی به اراده و تایید کارفرمایان مرد هستند، امنیت شغلی ندارند و بنابراین در عمل قدرت مقاومت در برابر پیشنهادات و رفتارهای غیرمعقول در محیط کار را پیدا نمی‌‍‌‌‌کنند. زنان به دلیل موقعیت فرودست مورد آزار جنسی قرار می‌گیرند و هم‌زمان آزارجنسی موجب حفظ و بازتولید این موقعیت می‌شود. بنابراین علت آزار جنسی را نمی‌توان به لذت‌جویی جنسی مردانه تقلیل داد. آزار جنسی ریشه در روابط نابرابر قدرت و تبعیض جنسیتی دارد و در واقع نمودی عینی از روابط قدرت است و زنان بیشتر از مردان مورد آزار جنسی قرار می‌گیرند چون در بیشتر در موقعیت فرودست قرار می‌گیرند. آزار جنسی ابراز قدرت و بازتولید نقش‌های جنسیتی است که علیه مردانی که «مردانگی ایده‌آل» را اجرا نمی‌کنند و دیگر افرادی که در قالب نقش‌های غالب جنسیتی نمی‌‌گنجند هم بروز پیدا می‌کند.

همانطور که تارانا بورک بنیانگذار جنبش می‌تو نسبت به می توی برخاسته از هالیوود هشدار داده، جنبش روایت‌گری آزار جنسی نباید در دام تعریفی محصور و کلیشه‌ای از قربانی‌بودگی بیفتد. وقتی تجربه‌ها بازگو می‌شوند، تمامی کلیشه‌های برساخت شده از آزارگر و آزاردیده در تعیین حقانیت روایات دخیل می‌شود. هر چه بازمانده تجاوز با زنانگی ایده‌ئال تطابق بیشتری داشته باشد به معیارهای قربانی تمام‌‌عیار (perfect   نزدیک‌تر و بنابراین باورپذیرتر می‌شود. اما زنی که در بازگویی داستان خود زبان صریح جنسی دارد، زبانی که «متانت» او را مخدوش می‌کند، به عنوان «قربانی» پذیرفته نمی‌شود. یا زنی که مشروب می‌خورد و به مهمانی می‌رود، زن هم‌جنس‌گرا و زنی که با معیارهای غالب زیبایی مطابقت ندارد. از این رو راستی‌آزمایی روایت‌ها بر اساس معیارهایی صورت خواهد گرفته که خود برساخته مناسبات تبعیض‌آمیز و فرودست‌ساز است. این معیارها به ایجاد سلسله‌مراتب باورپذیری منجر می‌شود که سرکوب دوچندان افراد آسیب‌دیده را به همراه خواهد داشت. حمله‌ها به روایاتی که قربانی تمام‌عیار را به تصویر نمی‌کشند در نهایت یا راویان را به سکوت خواهد کشاند و یا آنها را مجبور خواهد کرد تجربه خود را برای افزایش حمایت و باورپذیری به گونه‌ای اصلاح شده و در قالبی مشخص بازنمایی کنند. و این معنایی نخواهد داشت جز نابودی کارکرد رهایی‌بخش و  قدرتمند‌ساز روایت‌گری.

 

منابع:

Goh, J. X., Bandt-Law, B., Cheek, N. N., Sinclair, S., & Kaiser, C. R. Narrow prototypes and neglected victims: Understanding perceptions of sexual harassment. Journal of Personality and Social Psychology. Published January 14, 2021.

Stewart JE. Defendant's Attractiveness as a Factor in the Outcome of Criminal Trials: An Observational Study. Journal of Applied Social Psychology. 2006