دیدبان آزار

محدودیت‌های جنبش #من_هم: سکشنالیسم، اقتصادگرایی و سیاست هویت در جریان چپ

کانترپانچ این مقاله را در فوریه ۲۰۱۸ منتشر کرده است. نویسنده به محدودیت‌های جنبش #من_هم به همراه با بررسی برخی از جنبش های نژادی و اقتصادی اخیر پرداخته و در نهایت تلاش کرده است تا خط مشی چپ در همبستگی با سایر جنبش‌ها را در آمریکا بازخوانی کند.

 

شکی نیست که جنبش #من_هم در امر بسیار ضروریِ هدایت افکار عمومی به سمت مسئله‌ فروداشت جنسیتی موفق بوده است. افزایش مقاومت عمومی در برابر زن‌ستیزی منجر به پوشش خبری مستمر رسانه‌ها از مشکل تبعیض جنسیتی موجود در محیط کار شده‌ است. با این حال، یکی از مشکلات پوشش خبری، رویدادی بودن بیش از حد آن است. یعنی جای آن که موضوعی باشد و رویدادهای گسترده‌تر مرتبط با آزار و تجاوز جنسی در کل جامعه را در کانون توجه قرار دهد، بر موارد فردی خبرساز تبعیض جنسیتی تمرکز دارد. جناح راست افراطی در تلاش خود برای نامتداول جلوه دادن موضوع آزار جنسی به پوشش خبریِ رویدادی دامن زده است، به طوری که تنها بر موارد خبرساز فروداشت جنسیتی تاکید داشته است. بدتر از همه اینکه، مخالفانِ #من_هم به دنبال ساختن روایت جدیدی هستند که نشان دهد #من_هم از پاپوش دوختن فراتر رفته است و باید آن را بخشی از یک کمپین فمینیستی گسترده‌تر دانست که در عین حالی که مردان را سرکوب می‌کند و در موردشان تبعیض قائل می‌شود، زنان را مصون نگه می‌دارد و درباره‌شان استثنا قائل می‌شود. حملات جناح راست درصدد آن بوده است که رویدادهای آزار و تجاوز جنسی را تک و منفرد و به شکل اتهاماتی جعلی جلوه دهد، به جای این که منعکس‌کننده یک مشکل اجتماعی بزرگ بداند. این دست پیش‌روی‌های جناح راست بسیار مایه تأسف است. زن‌ستیزان، آزارگران و متجاوزان جنسی بی‌شماری، به ازای هر آزارگر جنسی مرد در هالیوود، سالن‌های کنگره و اتاق‌های خبری آمریکا، وجود دارند که در سطوح میانی تا پایین دولت و دیگر محیط‌های کاری و سازمانی آمریکای شرکتی مشغول به کارند.

تبعیض جنسیتی در جامعه، برخلاف تصور منتقدان، مشکلی جدی در آمریکای مدرن است. نیمی از زنان گزارش کرده‌اند که در محیط‌های کاری تجربه آزار جنسی داشته‌اند. اما در حال حاضر دو سوم زنان در نتیجه‌ اعتراضات اخیر بیان کرده‌اند که توجه اخیر به تبعیض جنسیتی سبب شده است تا نسبت به گذشته راحت‌تر بتوانند نسبت به آزار جنسی اعتراض کنند و آزارگران را به چالش بکشند. جنبش #من_هم شروع به اثرگذاری سیاسی نیز کرده‌ است، به طوری که 8 عضو کنگره به خاطر متهم شدن به تبعیض و تجاوز جنسی، یا دیگر به دنبال انتخاب شدن مجدد نبودند یا کناره‌گیری کردند. #من_هم بخش مهمی از جنبش سیاسی بزرگ‌تر ضد‌ترامپ است که به نگرانی‌های به حق زنانی می‌پردازد که مدت‌هاست با آن‌ها مانند شهروندان درجه دوم رفتار شده است. در عصر نابرابری بی‌سابقه، سیاست‌های پلوتوکراتیک و تبعیض نژادی و جنسیتی مداوم، اما بهتر است که برای بحث در مورد محدودیت‌های #من_هم نیز، حداقل به خاطر کسانی که به فکر ایجاد خیزش ترقی‌خواه گسترده‌ای هستند، درنگ کنیم. چپ در سیاست و فرهنگ ایالات‌ متحده عمیقا در میان عناصر لیبرال و رادیکال، از هم گسیخته و از گروه‌های هویتی متعددی تشکیل شده‌ است. با وجود پیشرفت امیدوارکننده‌ گفتمانی که ظلم و ستمِ «بین گروهی» در گرهگاه‌های میان طبقه، نژاد و هویت جنسیتی را هدف گرفته، هنوز اغلب عدم همبستگی بین این گروه‌ها دیده می‌شود.

جنبش‌های چپ مدرن نقش مهمی در برجسته کردن نیازها و منافع طبقه فرودست جامعه ایفا کرده است. جنبش «زندگی سیاه‌پوستان اهمیت دارد» نسبت به پرونده‌سازی نژادی متداول و خشونت پلیس در نیروهای اجرای قانونِ آمریکایی توجه عمومی را جلب کرده است. #من_هم نسبت به مشکلات مداوم تبعیض جنسیتی حساسیت عمومی ایجاد کرده است. جنبش «اشغال وال استریت»، نابرابری بی‌سابقه و تمرکز قدرت سیاسی در میان تجار و نخبگان مالی را آشکار کرده است. در نهایت جنبش «مبارزه برای ۱۵ دلار» از طریق کمپین برنی سندرز در افزایش حداقل دستمزد کارگران و برانگیختن گفتمانی ملی در زمینه نیاز به دستمزد متناسب با هزینه سبد مصرفی در سطح دولتی موفق بوده‌ است. خیزش‌های چپ اما بدون طرفداران جنبش‌های اجتماعی مختلف که در حال گسترش محبوبیت خود هستند، همچنان از سکشنالیسم و بالکانیزاسیون رنج خواهند برد. مانند دیگر جنبش‌های اجتماعی، #من_هم در همگانی کردن درخواست خود دچار مشکل شده‌ است. در جهت فهم بهتر جنبش #من_هم در یک بررسی ملی، که در ژانویه ۲۰۱۸ تکمیل شد، از آمریکایی‌ها خواستم تا عواملی را مشخص کنند که باعث شده از جنبش #من_هم حمایت کنند یا به مخالفت با آن بپردازند. تجزیه و تحلیلی آماری از ویژگی‌های دموگرافیک مختلف انجام دادم تا بتوانم وضعیت محبوبیت #من_هم را بهتر درک کنم. از پاسخ‌دهندگان پرسیدم که «با توجه به اتهامات اخیر مبنی بر آزار و تجاوز جنسی که علیه مردان برجسته در زمینه سرگرمی، سیاست و رسانه‌ها صورت‌ گرفته است، تا حدودی یا کاملا، معتقدید که این موارد عمدتا رویدادهای منفرد ناشی از سوء رفتار فردی هستند یا عقیده دارید مشکلی گسترده در جامعه را نشان می‌دهند؟»

طبق یافته‌های تحقیق، ۶۰ درصد پاسخ‌دهندگان موافق بودند که روایت‌های رسانه‌های خبری از تبعیض جنسی، بیانگر مشکل گسترده‌ای در جامعه است که نشان می‌دهد بیشتر آمریکایی‌ها #من_هم را جدی می‌گیرند و با توجه به مشکل گسترده تبعیض جنسیتی دلگرم‌کننده است. با این حال، ۴۰ درصد آمریکایی‌هایی که نمی‌پذیرفتند روایت‌های رسانه‌های خبری درباره آزار و تجاوز جنسی نشان‌دهنده مشکل اجتماعی بزرگتری مرتبط با تبعیض جنسیتی است، مخالفت قابل‌توجهی با #من_هم داشتند. از نظر آماری بیشتر احتمال دارد که برخی از گروه‌های دموگرافیک نپذیرند که تبعیض جنسیتی مشکلی مهم است. این عقیده میان مردان جوان (‏18-29 سال)‏، محافظه‌کاران جناح راست و کسانی که به شدت به رسانه‌های جناح راست اعتماد دارند و آن ها را موثق می‌دانند، از جمله فاکس‌نیوز، بریت بارت، راش لیمبو، دراج ریپورت و اینفووارز، بسیار رایج است. وضعیت متغیرهای مرتبط دیگر با احتمال حمایت از #من_هم، که مهم تلقی نشده‌اند، افشاگرانه‌تر است. این موارد عبارتند از: گرایش سیاسی، سطح تحصیلات، نژاد (‏سفیدپوستان، لاتین‌ها و سیاهپوستان آمریکایی)‏ و درآمد افراد. #من_هم نیز از حمایت گروه‌های دموگرافیک فرودست مشخصی برخوردار نیست، از جمله زنان اسپانیایی، آمریکایی‌های فقیر، زنان اسپانیایی فقیر، زنان سفیدپوست فقیر، و مردان مسن. با این حال، بیشتر احتمال دارد که این جنبش به طور قابل‌توجهی از سوی برخی گروه‌ها از جمله زنان (‏جوان و مسن)‏، زنان سیاه‌پوست، زنان سیاه‌پوست فقیر، لیبرال‌ها و به طور کلی آمریکایی‌های مسن‌ حمایت شود. این یافته‌ها نشان می‌دهد که بخش بزرگی از مردم، حتی اگر شامل همه‌ گروه‌های دموگرافیک نشود، با این جنبش ارتباط برقرار کرده‌اند.

یافته‌های بالا، با توجه به مخالفتی که با #من_هم وجود دارد، نشان می‌دهد که این جنبش برای به دست آوردن حمایت گروه‌های فرودست مختلف، مردان جوان، جناح راست محافظه‌کار و مخاطبان رسانه‌های جناح راست نیاز به برنامه‌ریزی و آمادگی دارد. علاوه بر این، همان طور که در عدم وجود رابطه بینِ از یک سو آموزش و مشارکت دموکراتیک و از سوی دیگر حمایت از #من_هم مشهود است، به نظر می‌رسد که موسسات سیاسی اصلی عملکرد ضعیفی در حساس‌سازی آمریکایی‌ها نسبت به فروداشت جنسیتی داشته‌اند. ادعای مخالفان مبنی بر این که نخبگان لیبرال دموکرات در حال ترغیب مطالبات «سیاست هویت» هستند، در حالی که توجه عموم را از مسائل "مهم‌تر" اقتصادی و طبقاتی منحرف می‌کنند، توسط این یافته‌ها زیر سوال می‌رود. اگر قرار بر این است که فرض کنیم نخبگان سیاسی در حال تلاش برای به دست آوردن حمایت عمومی برای #من_هم بوده‌اند، پس می‌توان اذعان داشت تاکنون که عملکرد بسیار ضعیفی در این زمینه داشته‌اند.

حمایت نسبتا کمتر از #من_هم در میان پاسخ‌دهندگان آمریکایی‌ و لاتین فقیر نیز نگران‌کننده است. این یافته نشان می‌دهد که بسیاری از افرادِ هر دو گروه زمان کافی صرف بررسی مشکلات اجتماعی گسترده‌تر مرتبط با تبعیض جنسیتی و شغلی نکرده‌اند، که قطعا تاثیری منفی بر افراد فقیر و رنگین‌پوستان فقیر دارد. آگاهی بیشتر در میان این گروه‌ها در مورد تبعیض جنسیتی در محیط کار، برای دستیابی به پیشرفت بیشتر در مبارزه با تبعیض جنسیتی اجتماعی و شغلی ضروری است. عدم حمایت از #من_هم میان برخی از گروه‌های دموگرافیک، منحصر به این جنبش نیست. بسیاری از افراد ترقی‌خواه، جنبش «اشغال وال استریت» را به خاطر اعتراضات رودررو، مبارزه مدنی در اشغال فضای عمومی و موفقیت در الزام به بحث در گفتمان فرهنگی و سیاسی جمعی در مورد نابرابری، مورد تحسین قرار داده‌اند، اما این جنبش به خاطر کوربینی نسبت به فروداشت نژادی و جنسیتی داشت شهرت خوبی پیدا نکرده است. اسناد تحقیقات قبلی با جزئیات نشان می‌دهد که چطور تظاهرکنندگان «جنبش اشغال» مکررا به فعالان زن و سیاه‌پوست در اردوگاه پارک زاکوتی نیویورک بی‌توجهی می‌کردند و در نتیجه محبوبیت جنبش را میان اقلیت‌های نژادی و زنان محدود می‌ساختند. ظاهرا، تصویر «رفقای سفیدپوستی که پارک‌ها را پاتوق خود کرده‌اند» چیز زیادی در مورد واقعیتِ سرکوب فیزیکی نمی‌تواند بگوید که مردم سیاه‌پوست و لاتین همه روزه در سیستم "عدالت" کیفری، که با نژادپرستی ساختاری تعریف می‌شود، با آن مواجه می‌شوند. می‌توان نتیجه گرفت که جنبش اشغال نتوانست با افراد رنگین‌پوست، که حتی بیشتر از سفیدپوستان با مشکل دستمزد پایین مشاغل دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند، ارتباط برقرار کند. اقتصادگرایی یکی از مشکلات مهمی بود که «اشغال» با آن مواجه شده بود و این روزها می‌توان آن را یک ویژگی شایع در چپ نیز در نظر گرفت. از نظر تاریخی، بسیاری از چپ‌گرایان مسائلی مانند جنسیت و سرکوب نژادی را رد یا به‌عنوان مسائل فرعی و بی‌اهمیت فرض کرده‌اند یا ‏در بدترین حالت ‏آن‌ها را به‌عنوان ابزارهایی در دست طبقه حاکم به تصویر کشیده‌اند که برای ایجاد چند‌دستگی میان آمریکایی‌ها استفاده می‌شود و توجه مردم را از تنها موضوعی که «اهمیت دارد»، یعنی طبقه، منحرف می‌کند. فعالان چپِ دهه ۱۹۶۰ مانند مارتین لوترکینگ که درک می‌کردند ظلم و ستم به گروه‌های فرودست ماهیتی چندبعدی دارد و شامل نژادپرستی، تبعیض طبقاتی و امپریالیسم می‌شود، احتمالا این انحراف چپ را نمی‌پذیرفتند و از آن دوری می‌کردند.

داده‌های موجود، تردید کمی در مورد شکست خوردن جاذبه‌ی تظاهرکنندگانِ «اشغال» برای آمریکایی‌های سیاه‌پوست و لاتین باقی می‌گذارد. بررسی من از مطالعه ملی مرکز تحقیقات پیو در اکتبر ۲۰۱۱ در مورد «اشغال» نشان می‌دهد که به لحاظ آماری، گروه‌های متعددی نه تنها از این جنبش حمایت نکردند، بلکه به طور فعال به مخالفت با آن نیز پرداختند، از جمله آمریکایی‌های لاتین، آفریقایی آمریکایی‌ها، زنان لاتین، زنان سیاه‌پوست، زنان لاتین فقیر و زنان سیاه‌پوست فقیر. طبق مطالعه پیو، بیشتر احتمال داشت که این جنبش از طرف سفیدپوستان، مردان سفیدپوست و سفیدپوستان فقیر، حمایت شود که با توجه به قرار دادن مردان سفیدپوست در کانون توجه و به شدت کم اهمیت جلوه دادن تبعیض علیه افراد رنگین‌پوست، جای تعجب ندارد. این جنبش در برقرار کردن ارتباط با سفید‌پوستان فقیر موفق شد که البته دستاورد قابل‌توجهی است اما محدودیت‌های اعمال‌شده بر «اشغال» به دست خود مردان سفیدپوست چپ‌گرا تضعیف کننده بود. با وجود این که این جنبش توجه عمومی را نسبت به پلوتوکراسی و نابرابری جلب کرد، به طوری که جمعیت کثیری از آمریکایی‌ها با «اشغال» توافق نظر پیدا کرده بودند که نابرابری یک دغدغه اجتماعی جدی است، در متحد کردن گروه‌های سرکوب‌شده از نظر نژاد، جنسیت و طبقه شکست خورد. 

دغدغه‌های مربوط به حقوق مدنی، پس از افول «اشغال» با خیزش «زندگی سیاه‌پوستان اهمیت دارد» (بی‌ال‌ام) و اعتراضات علیه سرکوب پلیس در شیکاگو، فرگوسن، بالتیمور، نیویورک و نقاط دیگر، پدیدار شد. این اعتراضات در طول نیم دهه گذشته توانسته‌اند خود را حفظ کنند و با جلب توجه عمومی به تراژدی‌های جاری نژادپرستی اجتماعی و بدتر شدن روابط نژادی در آمریکا تاثیر قابل‌توجهی داشت‌اند. این جنبش در اعمال اصلاحات اساسی در سیستم عدالت کیفریِ شهرهایی موفق بوده است که به شدت در پرونده‌سازی نژادی و خشونت پلیس بدنام بوده‌اند. متاسفانه بی‌ال‌ام نیز از محدودیت‌ها و موانع غیرضروری رنج برده است. تحلیل من از بررسی ملی سی‌ان‌ان/کایزر از وضعیت افکار عمومی در مورد بی‌ال‌ام در اکتبر ۲۰۱۵، نشان می‌دهد که از نظر آماری بین گروه‌های متعددی از جمله سفیدپوستان، مردان و زنان لاتین و زنان لاتین فقیر، با این جنبش مخالف وجود دارد. اگر چه بیشتر احتمال دارد که این جنبش از سوی آفریقایی آمریکایی‌ها، مردان و زنان سیاه‌پوست، زنان و مردان سیاه‌پوست فقیر، آمریکایی‌های جوان‌تر، مردان سیاه‌پوست جوان‌تر، دموکرات‌ها و لیبرال‌ها حمایت شود. مخالفت با این جنبش نه تنها در زیرگروه‌های مختلف لاتین، بلکه میان سفیدپوستان، که از نظر تاریخی بیشتر احتمال دارد اعتراضات گروه‌های اقلیت در مورد تبعیض نژادی را مبالغه آمیز بپندارند، نگرانی ویژه‌ای است. با توجه به سابقه طولانی تبعیض در اجرای قانون علیه افراد سیاه‌پوست و لاتین، مخالفت با بی‌ال‌ام در میان گروه دوم نگران‌کننده است. اما این مخالفت نیز نباید عجیب به نظر برسد. بی‌ال‌ام علنا به زندگی سیاه‌پوستان به حساب سرکوب پلیس علیه افراد و جوامع لاتین، تعالی می‌بخشد. در نتیجه این جنبش به طور غیرضروری پایگاه حمایتی خود را در میان افراد رنگین‌پوست محدود کرده‌ است.

مشکل سکشنالیسم در جوامع اقلیت آمریکایی در مورد مسائل مربوط به عدالت نژادی غیرقابل‌حل نیست. کمپین‌های عدالت نژادی هدفمند، حمایت اقلیت‌ها را موثرتر از شعارپردازی‌های محدودکننده (‏به سبک "زندگی سیاه‌پوستان اهمیت دارد")‏ به دست آورده‌اند. برای مثال، اعتراضات سال ۲۰۱۴ فرگوسن علیه اداره پلیس میزوری پس از کشته شدن مایکل براون، حمایت زیادی از سوی گروه‌های اقلیت مختلف دریافت کرد. تحلیل من از مطالعه ملی آگوست ۲۰۱۴ پیو در مورد فرگوسن، نشان می‌دهد که زیرگروه‌های مختلف به احتمال بیشتری موافق بودند که این اعتراضات به طور جدی شیوه‌های اجرای قانون را زیر سوال برده است. حمایت، به طور قابل‌توجهی در میان مردان و زنان لاتین و زنان و مردان لاتین فقیر علاوه بر آفریقایی آمریکایی‌ها، زنان و مردان سیاه‌پوست، مردان و زنان سیاه‌پوست فقیر، سیاه‌پوستان شهری، سیاه‌پوستان جوان شهری، دموکرات‌ها و لیبرال‌ها بیشتر بود. درسی که می‌توان از اینجا گرفت روشن است: با توجه به مخالفت تاریخی با کنشگری‌های مرتبط با حقوق مدنی از سوی بیشتر مردم سفید‌پوست آمریکا، بی‌ال‌ام نمی‌تواند همبستگان خود را در میان مردم رنگین‌پوست نادیده بگیرد. این جنبش برای به حداکثر رساندن جاذبه خود، باید در آینده بر روی آشکار کردن آزار و سرکوب افراد مشخص رنگین‌پوست تمرکز کند تا بدین وسیله مبارزه برای عدالت نژادی را امری شخصی کند. علاوه بر این باید از راه تغییر جهت از شعار محدودکننده‌‌ «زندگی سیاه‌پوستان اهمیت دارد» به موضع فراگیرتر شعار «زندگی رنگین‌پوستان اهمیت دارد»، به دنبال همبستگی در سراسر خطوط تفکیک رنگین‌پوستان باشد. 

درست است که کمپین «مبارزه برای ۱۵ دلار» به دلیل عدم بازنمایی عمومی در رسانه‌های خبری از کار بازداشته شد، اما شاید بتوان گفت که هیچ جنبش اجتماعی مدرن دیگری پتانسیل بیشتری برای برقرار کردن ارتباط بین آمریکایی‌های فرودست نداشته است. این جنبش توسط سازمان‌دهندگان اتحادیه آمریکایی در SEIU آغاز شد و توسط کمپین سندرز مورد استقبال قرار گرفت. این جنبش جاذبه گسترده‌ای دارد، زیرا افزایش حداقل دستمزد به ۱۵ دلار در ساعت برای آمریکایی های فرودست در همه‌‌ی خطوط تفکیک نژادی و جنسیتی سودمند خواهد بود. در دوره رکود دستمزدها، نابرابری بی‌سابقه و هزینه‌های ضروری زندگی، مانند مراقبت‌های بهداشتی و تحصیلات عالی، که به سرعت در حال افزایش هستند، رساندن سطح حداقل دستمزد به دستمزد متناسب با هزینه سبد مصرفی به معنی نجات دادن ده‌ها میلیون آمریکایی از فقر و نزدیکی به خط فقر است. بررسی من از مطالعه ملی آگوست ۲۰۱۶ پیو درباره نظرات آمریکایی‌ها در مورد حداقل دستمزد 15 دلاری، نشان می‌دهد حمایتی قوی در میان بسیاری از گروه‌های دموگرافیک وجود دارد، از جمله افراد کم‌درآمد، مردان و زنان سیاه‌پوست و لاتین، مردان و زنان سفید‌پوست، سیاه‌پوست و لاتین فقیر، آمریکایی‌های مسن‌، دموکرات‌ها، لیبرال‌ها و کسانی که دغدغه برابری اجتماعی دارند. مانند هر جنبش دیگری، برخی گروه‌ها بیشتر احتمال دارد که با «مبارزه برای 15 دلار» مخالفت کنند، از جمله سفید‌پوستان به طور کلی، جمهوری‌خواهان و محافظه‌کاران. به هر حال، همبستگی طرفداران#من_هم، «زندگی سیاه/رنگین‌پوستان اهمیت دارد» و مدافعان دستمزد متناسب با هزینه سبد مصرفی به معنای پیدایش یک جنبش چپ توده‌ای قدرتمند با پتانسیل بالا بردن استانداردهای زندگی توده‌ها خواهد بود. این جنبش توده‌ای باید بر مشکل گسترده‌تر فروداشت اجتماعی تمرکز کند، در حالی که در مورد نمونه‌های متعددِ مربوط به طبقه، نژاد و جنسیت روشنگری می‌کند. تجزیه و تحلیل من از جنبش‌های اجتماعی مدرن نشان می‌دهد که برخلاف نظر مخالفان، اینترسکشنالیتی پدیده‌ای بسیار واقعی و عینی است.

برخلاف آنچه که برخی از منتقدان نشان می‌دهند، اینترسکشنالیتی چارچوبی تحلیلی با وضوح یا ارتباط واقعی کم با جهان عینی نیست. برخلاف آنچه که اخیرا ادعا شده است، اینترسکشنالیتی ابزاری تبلیغاتی نیست که توسط نخبگان سیاسی و روشنفکران آیوی لیگ ایجاد شده باشد تا مردم را از مسائل مهم‌تر طبقاتی که آمریکایی‌ها با آن مواجه هستند، منحرف کند، بلکه کاملا برعکس، افراد ظلم و ستم را به روش‌های مختلف و در ارتباط با هویت طبقاتی، جنسیتی و نژادی و در گره‌گاه این هویت‌ها تجربه می‌کنند. این نکته همواره مورد غفلت ماتریالیست‌هایی قرار گرفته‌ است که بر مسائل اقتصادی و طبقاتی به حساب شناخت ابعاد دیگرِ تجربیات زیسته و هویت‌های افراد تمرکز می‌کنند. 

آنچه که «چپ» آمریکا نیاز دارد، تعهد به همبستگی عملی و عمل‌گرایانه‌ای است که کنشگران را برای مبارزه با تبعیض نژادی، جنسیتی و طبقاتی متحد می‌کند. بدون این همبستگی‌، شانس کمی برای ایجاد یک حزب ترقی‌خواه و مبتنی بر توده وجود دارد که بتواند به تغییرات دموکراتیک طولانی‌مدت متعهد شود. کینگایاماهتا تیلور، محقق مطالعات آفریقایی آمریکایی، در کتاب مهم خود، «از زندگی سیاه‌پوستان اهمیت دارد تا آزادی سیاه‌پوستان»، خواستار چنین اتحادی بین «زندگی سیاه/رنگین‌پوستان اهمیت دارد» و جنبش دست یافتن به دستمزد متناسب با هزینه سبد مصرفی شده است تا افراد ترقی‌خواه بتوانند در تمامی گروه‌های هویتی مختلف متحد شوند. درخواست تیلور برای ایجاد همبستگی‌ بین هویت و چپ نشان‌دهنده نوعی دیدگاه است که اغلب در «چپ» کمتر دیده می‌شود. برانگیختن کنشگریِ متعهد به ایجاد جنبش‌های فراگیر غیرممکن نیست. این کار در گذشته انجام‌ شده است. جنبش حقوق مدنی، مبارزه با فروداشت، تعصب و تبعیض نژادی را در اولویت قرار داده بود، در حالی که فقر را به عنوان یک علت اجتماعی هدف گرفته بود. نظر به این که ایده اینترسکشنالیتی تا همین اواخر در گفتمان سیاسی اصلی به رسمیت شناخته نشده بود، اعتراضات دهه ۱۹۶۰ نشان می‌دهند که کنشگران و دولت می‌توانند به طور همزمان ابعاد چندگانه‌ای از فروداشت را در اولویت قرار دهند. ما امروز به یک جنبش چپ فراگیر نیاز داریم و پتانسیل همبستگی با در نظر گرفتن خشم توده نسبت به تبعیض جنسیتی، نژاد پرستی و تبعیض طبقاتی عملی می‌شود. خشم توده، بنیانی است که یک جنبش ترقی‌خواه باید بر  اساس آن پی‌ریزی شود.

 

آنتونی دیماگیو استادیار علوم سیاسی دانشگاه لهیق است که دکترای خود را از دانشگاه ایلینویز شیکاگو کسب کرده و نویسنده ۹ کتاب است. از جمله کتاب‌های اخیر او می‌توان به "قدرت سیاسی در آمریکا" (سانی پرس، 2019) و "شورش در آمریکا" (راتلج، 2020) اشاره کرد. برقراری ارتباط با دیماگیو از طریق [email protected] امکان‌پذیر است. 

برگردان: سروناز احمدی

منبع: Counterpunch

منبع تصویر: Rob Kall

مطالب مرتبط